ادامه داستان


SS501 story

داستان هایی از دنیای دابل اسی ها

 

من اومدم

واینکه باید بگم تو این مدتی که نبودم فایل های داستانم به فنا رفت :((

تقریبا تمومش کرده بودم اما الان مجبورم دوباره از اول بنویسم به خاطر همین کمه ....به بزرگی خودتون ببخشید دیگه 

 

 

 

تا  رسیدن به محل میتینگ نه تو ماشین هیونگ و نه توی ماشین بقیه اعضا هیچ حرفی رد و بدل نشد انگار همه گیج شده بودند و داشتن به اتفاقاتی که اخیرا افتاده بود فکر میکردند

 

بقیه اعضا زودتر ار هیونگ و نفس رسیدند نفس از ماشین بیاده شد  و با بهت و سردرگمی به جمعیت زیادی که رو به روش بود نگاه میکرد هیونگ هم بیاده شد و وقتی خیره گی نگاه نفسو دسد و ترس و اظطرابو تو نگاهش دید به طرفش رفت و دستشو بین دستاش گرفت نفس با تعجب به هیونگ نگاه کرد هیونگ دستشو محکم فشار داد و گفت:فکر نمیکردم هیچ وقت توی هنچین موقعیتی قرار بگیرم و همچین حرفی بهت بزنم .....اب دهنشو قورت داد و نکاهی ب اطراف انداخت ...انگار گفتن این حرف براش سخت بود با این حال نگاهشو به نفس دوخت و ادامه داد وبه ارامی و با فاصله و در حالی که نگاه ب چشمای نفس بود گفت من ...کنارتم... از هیچی ... نترس

 

چشمای نفس گرد شد و با تعجب و لکنت گفت :ه ..هیو...نگ جو...ن خودتی؟

 

هیونگ نفس عمیقی کید و زیر لب گفت :خودمم نمیدونم

 

وبعد دست نفسو کشید و به طرف ساخنتمن حرکت کردند

 

نفس هنوز هم تو بهت حرف هیونگ جون بود بالاخره با کمک بادیگارد ها تونستند از بین مردم عبور کنند

 

همه ی اعضا منتظر هیونگ  و نفس بودن و سرجاهاشون نشسته بودند با وارد شدن اون دوتا نگاه همه به طرفشون چرخید

 

هیون نگاهی به دست هاشون انداخت و پوزخندی زد و روشو اونور کرد که با این کارش هیونگ دست نفسو محکم تر گرفت  اون دوتا هم سر جاهاشون نشستند و منتطذر موندند تا این که مدیر کیم اومد

 

هیونگ با دیدن مدیر اب دهنشو قورت داد و به نفس نگاهی انداخت و گفت حالا چی جوابشو بدیم ؟

 

اما نفس هنوز هم تعو بهت حرف هیونگ جون بود با شنیدن صدای هیونگ روشو به طرف اون برگردوند  اما متوجه حرف هیونگ نشده بود با سردرگمی سرشو تکون داد و گفت :ها؟

 

هیونگ با حرص بهش نگاهی انداخت و دستشو به معنای برو بابا تکون داد

 

نفس هم شونه ای بالا انداخت و روشو به طرف دیگه ای کرد

 

مدیر همینطور که رسید رو به هیونگ کرد و با عصبانیت  گفت :کی میخوای دست از دردسر درست کردن و بچه بازی برداری ؟

 

هیونگ سرشو انداخت پایین و گفت :اما ...اون فقط یه اتفاق....که مدیر با عصبانیت حرفشو قطع کرد و گفت: فقط یه اتفاق ؟این واسه تو فقط یه اتفاقه ؟اشاره ای به نفس کرد و گفت از اولش هم وارد شدن این خانوم دردسر بود میدونستم بالاخره این اتفاق میفته

 

نفس با اعتراض بلند شد و گفت :هی درد سر خودتی

 

با این حرف نفس مدیر و همه اعضا با دهن های باز و تعجب از این همه وقاحت نفس بهش خیره شدند و مدیر به نفس اشاره کرد و گفت ا..ین دختر ای...ن دختر الان چی گفت ؟ هیونگ که دید وضع داره خراب میشه دست مدیر که به طرف نفس دراز بود و گرفت و با یه لبخند مصنوعی رو به مدیر گفت :اوه مدیر کیم باید در مورد یه موضوعی باهاتون صحبت  کنم و همونطور که مدیر کیمو میکشوند برگشت و به نفس چشم غره ای رفت نفس هم لباشو به معنی چیه جلو داد و برگشت رو به بقیه اعضا که همینظور با تعجب بهش  نگاه میکردند نگاه کرد و گفت :چیه همینطور به من خیره شدید ؟ به کارتون برسید

 

جونگمین دستشو گذاشت زیر چونه اش و  خیره به نفس گفت :تو....واقعا یه صاعقه ای

 

نفس هم دستشو مشت کرد و بالا برد و گفت تو نظر نده

 

جونگمین به نشانه تاسف سرشو تکون داد و چیزی نگفت

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

لینا
ساعت22:49---24 فروردين 1394
سلام نفس خانوم....کی باورش میشه من هنوز به وبلاگت سر میزنم؟؟؟؟

سال نوت مبارک عزیزم.....
چه عجب بالاخره تو برگشتی!!!!!
پاسخ:


بهار
ساعت19:06---19 فروردين 1394
الووو الووو hellooo کجایی مرده ای یا زنده آیا
پس ادومه کووووووو
از بس اومدم دیدم نیستی دلم شکست دلم به خدا خاک ور داشت زوووووود بدووووو وگرنه قلبم وایمیسته


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ شنبه 25 بهمن 1393برچسب:, ساعت 21:35 بـ ه قـلمـ نفس خانوم



طراح : صـ♥ـدفــ